دیروز هم تجربه های سختش رفت نشست پای تجربه های تلخ و بی کام قبل !

بعد از امتحان سازمان امدم خونه دختر عموم ! خیلی خسته بودم یکم استراحت کردم عصر پاشدم رفتم مرکزی که کار داشتم ! کارمو انجام دادم رفتم شیرینی فروشی و ی بسته دانمارکی گرفتم رفتم خونه جدید عموم ! حاشیه های توی راه رو بیخیال .

مامان زنگم زد دلمون برات تنگ شده زودتر برگرد ، زن داداش پیام داده برگرد خونه و اتاق تو بدون خودت اصلا صفایی نداره ! هربار بغض میکنم و هی میخورمش میگم با خودم تو کنار اینا وقتی میتونی باشی که بهت نیاز داشته باشن ! ولی شب نرفتم نیاز داشتم یکم از اون خونه دور بمونم از اون ادم که فک میکنه از همه بهترِ !

حالم خیلی خوبه از همیشه بهتر ! این حس مستقل شدنِ هم خوبه هم بد ! من جوری زندگی میکنم که بتونم از پس خودم بربیام ! بزرگ شدن خیلی سختی میخواد بزرگ میشم ولی !

من ی زمانی ادم خودکشی بودم که قدیمیا یادشون اینکارو کردم که اگه دو دقیقه دیر رسیده بودن داشت همچی تموم میشد ! ولی حالا میگم واخ ببین داشتی چیکار میکردی تو بخاطر دوتا ادم نفهم ! خیلی بعد از اون قضیه بزرگ شدم و حتی توصیه میکنم اگه چنین چیزی تو سرتونه دورش کنید چون اینجوری خودتون بیشتر زجر میدین ! کاری کنید که طرف مقابلت هروقت ببینتت بمیره نه تو بمیری بخاطر حرف مفت! 

این زندگی رو میسازمش به روش خودم ! باید خیلی محترمانه از این زندگی بزنم بیرون !

تجربه های تلخ درسش شیرینه

خیلی ,تو ,خونه ,های ,ولی ,میکنم ,تجربه های ,از اون ,بعد از ,این زندگی ,های تلخ

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

webmaster55 همع چی www.andishmandproject.com نگاه کوهستان viva002 کسب درآمد اینترنتی در منزل با موبایل و کامپیوتر روزها با ماژیک midonii neginekavirev زندگی زیبا